جدول جو
جدول جو

معنی گلاب کش - جستجوی لغت در جدول جو

گلاب کش
(چُ پُ کَ / کِ)
کشندۀ گلاب. آنکه از گل گلاب کشد
لغت نامه دهخدا
گلاب کش
آنکه از گل گلاب گیرد
تصویری از گلاب کش
تصویر گلاب کش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلاب پاش
تصویر گلاب پاش
ظرف کوچک لوله دار بلوری یا چینی که در آن گلاب می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
(سِ پَ گَ دی دَ)
کشیدن گلاب از گل. گل را بطریق مخصوص پختن تا از آن گلاب به دست آید
لغت نامه دهخدا
(حَ قی قَ)
کنایه از شرابخوار است. (آنندراج) :
بهار گشت و هوامژدۀ شراب رساند
زمین میکده را لای کش به آب رساند.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
دهی است از بخش میوه دشت شهرستان گرگان، واقع در 10 هزارگزی جنوب مینودشت. دامنه، معتدل مرطوب مالاریائی، دارای 115 تن سکنه. فارسی و ترکمنی، آب آن از رود خانه اوغان، محصول آنجا برنج، غلات، ابریشم، توتون، سیگار، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ بِ چَ / چِ)
اشک. (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 42) :
هرچند از آفتاب بود تلخی گلاب
شد تلخ از ندیدن رویت گلاب چشم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ شِ کَ)
قسمی شیرینی که در میان گلاب دارد. شیرینی که در درون آن شربتی معطر به گلاب است
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ / لِ)
شخصی که مردمان را با گفتن لفظ الصلاه برای نمازعید یا نماز مرده آگاه میسازد. آنکه بر فراز مناره یا مأذنه یا مکان مرتفعی با بانگ بلند الصلاه میگویدتا مردمان برای نماز عید یا نماز مرده حاضر شوند
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
شراب ساز، که شراب حمل کند، باده کش
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
شتاب کشنده. کشندۀ بشتاب: موت مزعف، موت شتاب کش. قعص، مرگ شتاب کش. همیغ، مرگ شتاب کش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ نِ)
رکاب کشنده، به تاخت. شلاقی. تاخت بی توقف اسب به حرکت تند و چهارنعل
لغت نامه دهخدا
(شَلْ لا کَ / کِ)
سریع. (یادداشت مؤلف). تند و تیز. چهارنعل. بیان حرکت سریع سوار که بر اسب تازیانه زنان تازد.
- شلاق کش راندن، شلاق کش رفتن. (فرهنگ لغات عامیانه). رجوع به ترکیب شلاق کش رفتن شود.
- شلاق کش رفتن، تند و سریع رفتن. (یادداشت مؤلف). با عجله و شتاب تمام به دنبال کاری رفتن یا خود را جایی و بر سر کاری رساندن. این تعبیر از روزگاری که وسایل نقلیه به وسیلۀ حیوانات حرکت میکرد برجای مانده است. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ / کِ)
عمل گلاب کشیدن. رجوع به گلاب کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
آنکه گلاب پاشد، ظرفی بلورین و غیره دارای لوله که در آن گلاب ریزند و از لوله آن گلاب پاشند
فرهنگ لغت هوشیار
شمشیر کش در حال کشیدن شمشیر از غلاف: برق شمشیر از ظلمت غلاف کشیده غلاف کش بر کمرش زده که دو نیم شد، غلاف نشین. آنچه در غلاف باشد، آنچه پوشیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که مردم را با گفتن الصلاه برای نماز عید یا نماز مرده آگاه سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلاق کش
تصویر شلاق کش
با شتاب سریع به سرعت: شلاق کش رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
دردی کش، شرابخوار: بهار گشت و هوا مژده شراب رساند زمین میکده رالای کش باب رساند. (دانش آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاب کشی
تصویر گلاب کشی
عمل گلاب کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاب کشیدن
تصویر گلاب کشیدن
استخراج گلاب از گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاب پاش
تصویر گلاب پاش
آن که گلاب پاشد، ظرفی بلورین و غیره دارای لوله که در آن گلاب ریزند و از لوله آن گلاب پاشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلاق کش
تصویر شلاق کش
((~. کَ یا کِ))
سریع
فرهنگ فارسی معین
کفگیر به دست، کسی که پلو در دیس یا مجمعه ریزد
فرهنگ گویش مازندرانی
اضافه ی پشت چرم را گویند
فرهنگ گویش مازندرانی